و دیگر هیچ

استیصال سیاسی ...

ابتذال روابط

روابط خونی و نَسَبی از مبتذل ترین روابط است، سراسر نیاز و توقع ... بی هیچ حق انتخاب...

جبر

حتی اگر در حوزه فعل و علایق خود کاملا آزاد و مختار نباشد، انسان در حوزه بی تفاوتی های خود بطور کامل مجبور است به پذیرش سرنوشت مقدر ...

در هر سرانجام، مفهوم یک آغاز نهفته است ...

چه کسی می تواند بگوید "تمام شد" و دروغ نگفته باشد؟

*متن و عنوان از نادر ابراهیمی؛ بار دیگر شهری که دوست می داشتم.

دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است!

سر به هوا؛ با پاهایی که روی زمین بند نمی شود؛ دلتنگ موقعیتی که هیچ گاه تجربه نشده؛ درگیر حل مساله ای که هنوز صورتی برای آن ترسیم نگردیده ...

* عنوان از فاضل نظری