لحظه

... Just a snapshot ...

... Just a snapshot ...

آخرین مطالب
  • ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۲۵ جبر
  • ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۲۷ The truth
پیوندهای روزانه

۰۹:۰۵۱۰
خرداد

هر لحظه از "هیچ" چیزی در حال خلق شدن است ...

لیلا مجیدی
۰۹:۳۲۰۶
خرداد
حکم دینی، بازی را به حکم اخلاقی می بازد و حکم اخلاقی، میدان را به حکمی که از نظر فلسفی و هنری زیبا و به روز و کارآمد است واگذار می کند ... حکم هنری، جای حکم قبلی را می گیرد و این بار این گزاره است که اخلاقی تلقی می شود ... آنچه حکم اخلاقی کهن را با نوع مدرن و به روز آن جایگزین می کند، فلسفه و هنر است ... احکام اخلاقی دائما با معیارهای زیبایی شناسانه مورد ارزیابی قرار می گیرند و اگر تکراری و در دسترس و قدیمی باشند، از دور خارج می شوند ... اخلاق به روز می شود و اینگونه است که اخلاق هم صرفا در پارادایم فرهنگ تعریف می شود ...
لیلا مجیدی
۱۱:۰۹۲۷
ارديبهشت

استیصال سیاسی ...

لیلا مجیدی
۰۸:۳۰۲۴
ارديبهشت

روابط خونی و نَسَبی از مبتذل ترین روابط است، سراسر نیاز و توقع ... بی هیچ حق انتخاب...

لیلا مجیدی
۰۸:۲۵۲۴
ارديبهشت

حتی اگر در حوزه فعل و علایق خود کاملا آزاد و مختار نباشد، انسان در حوزه بی تفاوتی های خود بطور کامل مجبور است به پذیرش سرنوشت مقدر ...

لیلا مجیدی
۰۸:۴۲۱۱
ارديبهشت

چه کسی می تواند بگوید "تمام شد" و دروغ نگفته باشد؟


*متن و عنوان از نادر ابراهیمی؛ بار دیگر شهری که دوست می داشتم.

لیلا مجیدی
۰۸:۴۳۰۱
ارديبهشت

سر به هوا؛ با پاهایی که روی زمین بند نمی شود؛ دلتنگ موقعیتی که هیچ گاه تجربه نشده؛ درگیر حل مساله ای که هنوز صورتی برای آن ترسیم نگردیده ...


* عنوان از فاضل نظری

لیلا مجیدی
۱۹:۲۷۲۴
فروردين

حقیقتی هم اگر واقعا وجود داشته باشد، یک جور حقیقتِ دائماً متغیر و مدام به روز شونده و هر لحظه در حال ارتقاست.

لیلا مجیدی
۱۱:۳۴۲۴
فروردين

و ناگهان ... و بی صدا ... و در سکوت

                           برگشته اند رنگها و نورها و خنده ها ...

لیلا مجیدی
۰۹:۴۶۱۹
فروردين

به قصد پرواز

         تجربه کردم

                                    سقوط را

(احمد کیارستمی - باد و برگ)

لیلا مجیدی
۰۸:۴۷۱۶
فروردين

گاه در زندگی، شیرجه های نزده، کوفتگی هایی بس عمیق بر جای می گذارند.

(آلبر کامو - سقوط)

لیلا مجیدی
۰۸:۵۲۱۴
فروردين

تمام مساله همین است؛ یک جور پیوند کووالانسی ست فقط، بین ساختار اتم های بدنم. اگر بر آن غلبه کنم، من هم جزیی از خیل اتم های محیط اطرافم خواهم بود. اجزای بدنم متلاشی خواهد شد؛ تا هسته زمین فرو خواهم رفت؛ فسفر موجود در استخوان هایم، با سیلیس موجود در خاک، ترکیب خواهد شد و سیلیکون حاصل، طی فرایندی تکاملی، فقط یکی از میلیاردها ترانزیستوری خواهد بود که یک مهندس غمگین کمپانی اپل، در اسمارت واچ دختری که صبح های بهار زیر باران می دود، جاسازی کرده است.

لیلا مجیدی
۰۹:۰۱۲۵
اسفند

یعنی تمام می شود؟ با تمام شلوغیهای بی مورد، با تمام رسومات بی فایده، و تمام شرکت ها و افرادی که هدایای تبلیغاتی شان را تا حلقوم آدم فرو می کنند؟

لیلا مجیدی
۱۳:۲۲۲۰
بهمن

انسان با پارادوکس عجیبی روبه روست. از یک طرف طیف وسیعی از موضوعات در حیطه علایقش قرار دارند و او زمان و ابزار کافی برای پرداختن به بسیاری از آنها را ندارد، و از سوی دیگر، نزدیک شدن به هر موضوعی و کمی تامل در مورد آن دلزده اش می کند، به نحوی که تصور میکند هیچ موضوعی در دنیا ارزش تعمق و بررسی بیشتر ندارد.

در نگاه کلان، زندگی برای انسان بیشتر از یک بازی خسته کننده نیست، ولی آنقدر بازی جذاب در دل این بازی بزرگ هست که انسان همیشه در حال دویدن برای رسیدن به بازی های جدیدتر است. احمقانه نیست؟

لیلا مجیدی
۰۹:۵۴۰۸
بهمن

Anti social behavior, is a trait of intelligence in a world full of conformists.

(Nicola Tessla)

لیلا مجیدی
۱۱:۰۰۲۷
دی

از ابتدا می دانستم که طبیعت را اصالتی نیست و خلاف مسیر آن گام برداشتن را عملی شجاعانه و متفکرانه تلقی می کردم. تصور می کردم اینکه برای مقابله با امری طبیعی، تلاش و انرژی بسیار مصرف می کنم و همیشه طالب استثنا هستم -در مقابل قواعد طبیعی- ناشی از شجاعتی از پیش اندیشیده شده است. امروز می دانم تمام تلاشهایم، در مقابل آنچه بعد از این باید بکنم، در حد دیوانگی هایی محافظه کارانه بوده اند و بس. طبیعت و امر طبیعی، بسیار وحشی، غیر منصفانه و بیش از اندازه واقع گرایانه و در خدمت منافع گروه هاست. اخلاق فردی ایجاب میکند خود را از سیطره جمع بیرون بکشم و به تمایزی که به آن نیاز دارم عینیت ببخشم.

لیلا مجیدی
۱۰:۳۶۲۷
دی

در لحظه لحظه زندگی، دو نیروی محرک متناقض، ساختار رفتارمان را شکل می دهند. "در جمعی بودن" و "از جمع متمایز بودن". اینکه تلاش بسیار می کنیم تا از بدنه جامعه متمایز شویم و در گروه خاصی قرار بگیریم و باز تلاش بسیار می کنیم در همان گروه، متمایز از دیگران باشیم یا به نظر برسیم.

لیلا مجیدی
۱۰:۴۴۱۴
دی

صحبت از غیرمنطقی بودن یک فرد یا یک نوع تفکر و یا رفتار، از اساس بر خطاست. انسان فراتر از منطق است و منطق، آن قراردادی ست که انسان/انسان ها آن را تنظیم و اعمال می کنند. انسانها منطقی می اندیشند و منطقی رفتار می کنند، فقط منطق آنها با هم متفاوت است.

لیلا مجیدی
۱۰:۲۲۱۴
دی

راستش هنوز که هنوز است با فلسفه پوزیشن فروش اختیار خرید در یک بازار مشتقه کنار نیامده ام. توضیح بیشتر اینجا ... بله بله، این پوزیشن می تواند بخشی از یک استراتژی ترکیبی باشد و نباید خارج از کانتکست پرتفولیو منجمنت به آن نگاه کرد. همه اینها درست، ولی باز هم کدام آدم عاقلی تن به موقعیتی در یک بازار مالی می دهد که پتانسیل زیان آن نامحدود و پتانسیل سود آن صرفا محدود به "دو زار" پرافیتی ست که از فروش آن "کال آپشن" به دست می آید؟


ولی در مقام عمل چه؟ آیا همه ما تن به زندگی ای نداده ایم که پتانسیل "درد" در آن نامحدود و بی نهایت است و پتانسیل "لذت"، محدود به چندرغاز؟

لیلا مجیدی
۰۹:۱۹۱۴
دی

در اغلب موارد، "اکنون"، به این دلیل و به "این" روش زیسته می شود که یا در آینده بتوان از تماشای آن لذت برد و آن را باز زیست و یا بتوان تجربه ای در گذشته را باز زیست و آن را تکرار کرد. به نظر می رسد "لحظه" به معنای محض و مجرد آن، بدون ارتباط به آینده و گذشته، وجود ندارد و به نظر می رسد در لحظه، هم در آینده هستیم و هم در گذشته.

لیلا مجیدی
۱۸:۵۹۰۹
دی

واژه هایمان به یغما رفت و ابتذال تکرار، از انها یک مشت شعار بی مایه و پوچ ساخت. عشق، اخلاق، نیکی، تعهد، چقدر مزخرف... اکنون ما مانده ایم و دستانی بی کلمه و دنیایی که بدون کلمات، بی معنی تر از قبل هم شده است.

لیلا مجیدی
۲۱:۰۶۲۴
آذر
زندگی، چون خالی ست و چون ناقص است و چون بی هدف، نیازمند ادبیات است و نیز فلسفه... که خود فلسفه هم زیر مجموعه ای از ادبیات است؛ مشتی بازی کلامی، برای امتداد زندگی تا بی نهایت. تا بی نهایتِ معنا، تا بی نهایتِ کمال. تخیل مرزها را در می نوردد و انعکاس تخیل در کلمه است که ادبیات را می سازد، که زندگی را کامل می کند، که زندگی را تحمل پذیر می کند... برای تحمل بار هستی، تنها می توان به ادبیات بطور عام و فلسفه به طور خاص پناه برد و در سایه خیال کلمات، زندگی را از نو و جور دیگری ساخت ...
لیلا مجیدی
۲۰:۴۰۲۴
آذر

The universe is made up of stories, not atoms...

(Muriel Rukeyser)

لیلا مجیدی
۰۹:۱۰۲۲
آذر
تکرار تجارب گذشته، راهی برای دستیابی به لذت هایی ست که پیش از این و در گذشته تجربه شده اند، در حالی که آزمون تجارب جدید، هدف دستیابی به منابع بالقوه لذت در آینده را دنبال می کند.
لیلا مجیدی
۱۱:۴۵۳۰
آبان

به همه قاعده ها مشکوکم. لحظه لحظه زندگی باید سرشار از استثنا باشد. قواعد، قالب ها را می سازند و قالب ها فرهنگ مسلط را. فرهنگ مسلط مخرب است، هر جنایتی را با این تحلیل که "تا بوده همین بوده"، توجیه پذیر می کند. اراده تغییر را در فرد می کشد و تن دادن به رویه های گروهی را به عنوان ارزش و هنجار، به فرد تحمیل می کند. فرایند تفکر هر بار باید از نو شکل گیرد، اتکا به مفرضات مسلط برای توسعه یک نظریه، تن دادن به فرهنگ مسلط است. طی کردن این پروسه، هر بار و هر لحظه، از ابتدا و از نو، هر چند ممکن است نیازمند صرف زمان و انرژی بسیار برای هر تصمیم و هر اقدام باشد، باز هم به خطر احتمالی ناشی از تخریب تدریجی و استحاله ذهن و اندیشه به دلیل تکرار مکررات قالبی عموم، می ارزد.

لیلا مجیدی
۱۰:۳۹۲۱
آبان

... می فروشم خدای نورم را

روزگار سیاه برگردد ...

(علیرضا اذر)

لیلا مجیدی
۱۰:۲۶۲۰
آبان

برای دنیا توضیحی وجود ندارد، این فقط درک ما از پدیده هاست که قابل توضیح و تبیین است، ادراک ما از پدیده ها از فیلتر پیچیده مغزمان می گذرد، اما در شرایطی که پدیده های مشابه توسط افراد متفاوت، به شیوه های متفاوتی درک و تجربه و زیسته می شوند، بهتر نیست بگوییم خارج از دنیای ادراک ما، دنیای دیگری وجود ندارد؟

لیلا مجیدی
۱۴:۵۰۱۸
آبان
فکر میکنم وقت آن رسیده که سیاست را از فهرست علوم، مذاکره را از فهرست مهارت ها و دیپلمات بودن را از فهرست مشاغل حذف کنیم. عجیب نیست که در قرن بیست و یکم، نمایندگانی را از طرف خودمان به کار دروغ و فریب بگماریم و با جدی گرفتنشان، این ویژگی را در آنها تقویت کنیم؟ 
لیلا مجیدی
۱۱:۰۴۱۸
آبان

قابلیت پیش بینی و تحلیل رویدادها و موقعیت ها، زندگی را در نظر ما معنی دار می کند. جهانی تصادفی و غیر قابل پیش بینی، بی هدف تر و جبری تر از آن به نظر می رسد که ارزش زیستن داشته باشد. بنابراین ما دغدغه پیش بینی داریم و مدام در حال تحلیل هستیم تا از این جهان random walk چیزی قابل فهم و با معنی برای خود بسازیم.

لیلا مجیدی
۱۰:۳۶۱۸
آبان

اگه بعد از پیروزی کلینتون، لوس بازی دربیارید و بریزید تو خیابون و شادی کنید، دیگه نه من و نه شما، گفته باشم!

لیلا مجیدی
۱۹:۰۸۱۵
آبان
قصه دل کندن من ... از عبور یک غریبه
لیلا مجیدی
۱۳:۰۶۱۱
آبان

اول "از دردهای بی درمان عصر جدید، دماگوژی و ..." را بخوانید.

آن پناهجوی جهان سومی، دغدغه بقا دارد و این میزبان اروپایی، دغدغه لایف استایل. با تئوری ملکه سرخ که بخواهیم قضیه را نگاه کنیم، واضح است که برنده این وسط کیست. خوشمان بیاید یا نیاید، فرهنگ و لایف استایل غربی، این وسط رقیق خواهد شد و دوباره رودررویی فرهنگ ها، تا ببینیم سازگارتر کدام است و فرهنگ مسلط کدام ...

لیلا مجیدی
۲۲:۲۳۰۸
آبان

نشسته ام

با شب قمار می کنم

و هر چه می برم

تاریک تر می شوم

(گروس عبدالملکیان)

لیلا مجیدی
۱۳:۳۴۰۸
آبان
من در هوا معلق ... آن ریسمان بریده
لیلا مجیدی
۱۱:۰۸۰۳
آبان

چه از مواد کهکشانی ساخته شده باشیم و یا از تک سلولی های اعماق اقیانوس ها؛ چه پروتئین های خاطراتمان بعدها به شکل جلبکی روی سنگی ساکن در برکه ای آرام بنشینند و یا سلسله اعصاب و رگ هایمان تبدیل به ساقه برگی روی درختی در جنگلی وحشی شوند؛ ما جاودانه ایم و جاودانگی دردناک است.

لیلا مجیدی
۰۹:۳۵۰۳
آبان

نوع دوستی، شعار خودخواهانه ایست. چرا فقط "نوع" انسان از میان همه "انواع"؟ نوع دوستی شعار خودخواهانه ایست و متحجرانه و قبیله ای؛ و بدتر از آن می دانید چیست؟ متمایز کردن آن افرادی از بین آن "نوع" که اهل کشور من هستند، یا شهر من، یا خانواده من. عشق به خانواده و به همشهری و هم وطن و حتی به نوع انسان، اگر با اغماض با مساله رو به رو شویم و نگوییم خودخواهانه هستند، اعمالی کاملا خنثی هستند و اطلاق ارزش و اخلاقی تلقی کردن آنها کاملا بی معنی ست.

امری، اخلاقی ست که تضاد منافع بین "همه" انواع و گونه ها را بهتر مدیریت کند نه "صرفا" انسانها را.

لیلا مجیدی
۱۰:۳۸۱۳
مهر

هر چه جلوتر می‌روم، در مقایسه بین outcome‌ها و procedure‌ها، وزن بیشتر را به پراسیژرها می‌دهم. نتایج، عمدتا تصادفی هستند و غیر قابل کنترل، ولی این رویه‌ها هستند که سیستماتیک، روشمند و قابل ارزیابی هستند.

لیلا مجیدی
۰۸:۳۸۱۳
مهر

جایی که فضا تمام می شود، زمان شروع شده است.

لیلا مجیدی
۰۸:۲۵۱۳
مهر

در این میدان بوده ام، سالها، و اغلب اوقات برنده، بازی برایم تکراری ست، تا ابد قرار نیست در این رقابت باشم، بازی های جدیدتر و هیجان انگیزتری هم شاید باشند.

لیلا مجیدی
۲۳:۲۷۳۱
شهریور
محیط زیست؟ نوع دوستی؟ نجات کره زمین؟ صلح طلبی؟
لعنتی! یعنی حتی در انتخاب دغدغه هایم هم نمی توانم خلاقیت بیشتری به خرج دهم؟
لیلا مجیدی
۱۰:۴۸۳۱
شهریور

غیر منصفانه نیست که در لحظه لحظه زندگی، در معرض انتخاب باشیم؛ ولی هیچ گاه، در هیچ زمانی، و به هیچ روش و ابزاری، امکان ارزیابی انتخاب های قبلیمان را نداشته باشیم؟

لیلا مجیدی
۲۱:۵۱۲۷
شهریور

پای اخلاق تنها زمانی وسط می اید که تضاد منافعی در کار باشد، تا قبل از ان، همه با هم توافق دارند و تفاهم، و چه نیازی به قضاوت اخلاقی؟!

لیلا مجیدی
۱۵:۰۹۱۸
شهریور

مشتی اتم در فضایی خالی!

لیلا مجیدی
۱۱:۱۷۲۴
مرداد

تفکیک ماده از غیر آن، چگونه ممکن است، زمانی که مجردترین و غیر مادی ترین حالات انسانی هم مستقل از ماده نیستند؟ وقتی که حتی خاطرات یک انسان، به شکل مولکول های پروتئینی در بدن او تجمیع و ذخیره می شوند، زمانی که شخصیت و روحیات یک انسان با برداشتن قسمتی از مغز او متحول می شوند و با دانستن اینکه رفتار انسان در هر لحظه تابعی از ترکیب مواد شیمیایی بدن او در آن لحظه است؟ آیا حتی آگاهی و شعور حاصل چیزی غیر از برهم کنش های مادی است؟

لیلا مجیدی
۱۱:۳۳۲۳
مرداد
این جنون است که ردپایی بس عظیم در تاریخ تفکر گذاشته است. جنون و تعقل، اگرچه در بدو امر، اموری متناقض به نظر می رسند، اما هر تئوری متهورانه ای در آغاز فرایند تکاملی خود، اگر با اندکی جنون آغشته نباشد، تمایز و وجه افتراقی با خیل عظیم نظریه های پیش از خود نخواهد داشت. تمایز، تداعی گر اراده وجود، حضور و زیستی مستقل از محیط اطراف است و بدون تمایز از محیط، ذرات یک پدیده در محیط متلاشی و حل می شوند.

*عنوان، دیالوگی ست از شمس تبریزی -نمایش شمس پرنده از پری صابری- که با جنون و تهور خود وارد زندگی آرام جلال الدین شد و از سجاده نشینی باوقار، به بازیچه کودکان کوی تبدیلش کرد.
لیلا مجیدی
۰۸:۲۳۱۷
مرداد
بخش قابل توجهی از آثار ادبی، بیان هنرمندانه حسرت و اندوهی ست که انسان در جریان تغیرات محیطی -عمدتا تکاملی- نسبت به شرایط گذشته از خود بروز می دهد. چرا آدمی تا این حد دل در گرو گذشته دارد؟ نوستالژی، حاصل تحریف خوشایند وقایع و رویدادهای گذشته توسط مغز نیست؟ تحریف خوشایندی که انسان را به محیط امن و آشنای گذشته پیوند می دهد و در مقابل پیچیدگی های محیط متغیر حال و ناشناخته های محیط پرابهام آینده محافظت می نماید؟ چرا باید گامی به عقب و بازگشت به گذشته، خواسته یک انسان باشد؟ آیا بازگشت به سادگی، تنها راه غلبه بر دشواری درک پیچیدگی هاست؟
لیلا مجیدی
۰۹:۱۰۳۰
آذر

حسرت نداشته ها و نارسیده ها را خوردن بی معنی ست.

زندگی هیچ نیست جز عرصه انتخاب بین گزینه های مختلف. و ناگزیر و ناگریز، هر انتخابی به معنای محدود شدن امکان و احتمال انتخاب دیگر است.

حسرت نداشته ها و نارسیده ها را خوردن، بی معنی و در عین حال، همیشگی ست.

لیلا مجیدی